سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
خوش غیرت
 
 

و ابن زیاد نامه سوی حسین فرستاد،
به این مضمون:
«به من خبر رسید که در کربلا فرود آمدی.
و امیرالمؤمنین، یزید، به من نوشته است که 
سر بر بالش ننهم
و نان سیر نخورم
تا تو را به خداوندِ لطیف و خبیر برسانم
یا به حکمِ من و حکمِ یزید ابن معاویه باز آیی.
و السلام.»

چون نامه او به حسین رسید و آن را بخواند
از دست بینداخت و گفت:
 «رستگار نشوند آن قوم که خشنودی مخلوق را به خشمِ خالق خریدند.»
نامه رسان گفت «ای اباعبدالله! جواب نامه؟»
گفت: «این نامه را نزدِ من جواب نیست!
او مستحق کلمه ی عذاب است.»*

چون نامه رسان بازگشت و خبر بگفت
ابن زیاد سخت بر آشفت...




موضوع مطلب :

ارسال شده در تاریخ : جمعه 89/10/24 :: 1:16 عصر :: توسط : سعید

 


[در عُذَیب الهیجاناتحسین را وداع کردم 
و با او گفتم «خدای شرّ جن و انس را از تو دور کند.
من برای کسانِ خویش از کوفه آذوقه آورده ام 
و نفقه آنها نزدِ من است.
بروم و آذوقه آنها را برسانم
آن گاه سوی تو باز آیم، إن شاء الله.
و اگر به تو رسم، البته تو را یاری کنم.»

گفت «اگر قصدِ یاریِ من داری، بشتاب! خدای بر تو ببخشاید.»

دانستم به مردان محتاج است.

نزدِ اهلِ خویش رفتم و کارِ آنها راست کرده و وصیت کردم.
از عجله من تعجب کردند.
مقصودِ خود گفتم 
و از راه بنی ثعل روانه شدم
تا به عُذَیب الهیجانات رسیدم.
اسامة ابن بدر را دیدم.
خبرِ کشته شدنِ حسین را داد...
بازگشتم.




موضوع مطلب :

ارسال شده در تاریخ : جمعه 89/10/10 :: 9:13 عصر :: توسط : سعید

چون سحر شد،
حسین [از مکه] به راه افتاد
و خبر به محمد [حنفیه] رسید: وضو می ساخت و طشتی پیشِ او نهاده بود.
گریست،
چنان که طشت را از اشک پر کرد.

نزدِ او آمد و زمامِ ناقه ی او بگرفت
و گفت: «ای برادر! 
با من وعده دادی در آن چه از تو درخواست کردم -[رفتن سوی یمن]-
تأمل فرمایی.
چه باعث شد که به این شتاب خارج شوی؟»

گفت «پس از آن که تو جدا گشتی،
رسولِ خدا به خوابِ من آمد
و گفت "ای حسین! بیرون رو! که خدا خواسته تا تو را کشته بیند."»

ابن حنفیه گفت «إنّا لله و إنّا إلیه راجعون.
پس مقصود از بردنِ این زنان چیست؟
و چون است که تو با این حال آنها را با خود می بری؟»

گفت که «پیغمبر به من فرمود "خداوند می خواهد آنها را اسیر بیند."»

با او وداع کرد و بگذشت.


___________________________
- کتاب آه، ترجمه نفس المهموم شیخ عباس قمی، ص 119




موضوع مطلب :

ارسال شده در تاریخ : چهارشنبه 89/9/17 :: 12:24 صبح :: توسط : سعید

اشکی برای گریه به  این دیده ها دهید

دستی برای سینه زدن دست ما دهید

روزی ما رقم خورد از روزی شما

جز روضه رزق گریه ما را کجا دهید؟

زنجیر و شال و بیرق و پیراهن سیاه

چشم انتظار مانده که اذن عزا دهید

اینجا مریض هرچه بخواهید حاضر است

هرکس گرفت چشم شما را شفا دهید

حاجت گرفته بودم و خود بی خبر از آن

از بس که حاجت دل ما بی صدا دهید

بانی روضه های محرم شدید باز

بانی خیر گشته به ما کربلا دهید!




موضوع مطلب :

ارسال شده در تاریخ : یکشنبه 89/9/14 :: 12:38 صبح :: توسط : سعید

مناجاتنامه محسن وزوایی

خدایا : الان تمام مردم ایران چشم انتظارند . مادران و پدران شهداء در التهابند . قلب امام نگران این حمله است . در این حمله آبروی اسلام در میان است . خدایا اگر می دانی که نیتهای  ما خالص و فقط برای تو است ، یاریمان کن . راه را نشانمان بده . خدایا  تو برای موسی(ع)  دریا را شکافتی و راهش دادی . تو برای محمد(ص)  غاری را قرار دادی و به امر تو عنکبوت  بر در آن تار تنید . خدایا  ما کوچکتر از آنیم  که درخواست کنیم برای ما کاری انجام بدهی . خداوندا تو را به حق  امام زمان(عج) ، تو را به حق  نایبش خمینی ، ترا به حق حسین(ع) که ما به خونخواهی او قیام  کرده ایم ، قسم ات می دهم ما بندگان  حقیر و  ضعیف را از این درماندگی نجات ببخش .


تو خود حدیث مفصل(دانشجو، دانشگاه، تکلیف و آقا) بخوان از
این مجمل




موضوع مطلب : 13 آبان

ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 89/8/13 :: 9:31 عصر :: توسط : سعید
RSS Feed
بازدید امروز: 3
بازدید دیروز: 1
کل بازدیدها: 28831