خوش غیرت
 
 

1. تا حال دو بار کنکور داده‌ام و همیشه به جمله‌ی روی آن فکر کرده‌ام " اگر دانشگاه اصلاح شود، مملکت اصلاح می‌شود".
2. چندی پیش بود که سه روز عزای عمومی اعلام کرده بودی. برای هتک حرمت روز عاشورا. راستی فکر کنم سیاه هم پوشیده بودی. واقعا خیلی با معرفت بودی. آهان یادم آمد سخنرانی هم کردی و از میان وکلا هم میهمان داشتی. بابا دمت گرم خیلی باحالی.
3. اما من کم نه، خیلی از تو دلخورم. همیشه نیستی، یک خط در میان می‌آیی و می‌روی. لااقل به ما خبری بده و بعد برو و یا نه ما را قابل نمی‌دانی عکس‌ات را به عنوان یادگاری به ما بده تا هروقت دلمان برایت تنگ شد، به آن نگاه کنیم. باید بگویم آن قدر ملال‌هایمان زیاد شده است که دوری تو دیگر ملالی نیست.
4. این روزها دیگر از تو خبری نیست. نه از آن نطق‌های آتشین، نه از آن بیانیه‌های پرشور و نه از آن تحصنات جنجالی. هر چند که با اکثر کارهایت مخالف بودم اما حداقل دلم خوش بود که هستی و خوب یا بد، کاری انجام می‌دهی.
5. نمی‌دانم تو را چگونه بخوانم. تو را چه شدست که اینچنین نزار و خمودی، چرا دیگر خود نیستی. پس آن همه کباده کشی دغدغه‌های فرهنگی، سیاسی و اجتماعی چه شد؟ همه به گوشه‌ی سازمانی و پشت میزی خزید و کنج عزلت گزید؟
6. باید می‌دانستم وقتی همه‌ی کارهایت بوی سیاسی "بازی" گرفت، وقتی نتوانستی 20 دقیقه در مورد کارت، هدفت و روش‌ات صحبت کنی، وقتی به مسائل و مشکلات با عینک منیت می‌نگریستی و از آن کباده کشی‌ها و شعارها، معبری برای رسیدن به پست و منفعتی باز کردی، نباید روی تو حساب می‌کردم.
7. تنها امیدی که داشتم تو بودی، تو که دم از امام می‌زدی، تو که هر سال جنوب می‌روی، تو دیگر نباید فریب این مطاع قلیل را می‌خوردی.
8. تا هنگامی که وام داری، چه سیاسی، چه فرهنگی، چه مالی و تبلیغاتی، همین آش است و همین کاسه. هرگاه حاضر شدی بها و هزینه‌ی خواسته‌ها و اعتقاداتت را بپردازی و پشت سر این حزب، گروه، فرد و نهاد قرار نگیری و از سر فکر و ذکر به مسائل و مشکلات رسیدی، آن‌گاه خواهی توانست که فلک را سقف بشکافی و طرحی نو در اندازی.



موضوع مطلب :

ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 89/5/19 :: 2:17 صبح :: توسط : سعید

1. تا حال دو بار کنکور داده‌ام و همیشه به جمله‌ی روی آن فکر کرده‌ام " اگر دانشگاه اصلاح شود، مملکت اصلاح می‌شود".
2. چندی پیش بود که سه روز عزای عمومی اعلام کرده بودی. برای هتک حرمت روز عاشورا. راستی فکر کنم سیاه هم پوشیده بودی. واقعا خیلی با معرفت بودی. آهان یادم آمد سخنرانی هم کردی و از میان وکلا هم میهمان داشتی. بابا دمت گرم خیلی باحالی.
3. اما من کم نه، خیلی از تو دلخورم. همیشه نیستی، یک خط در میان می‌آیی و می‌روی. لااقل به ما خبری بده و بعد برو و یا نه ما را قابل نمی‌دانی عکس‌ات را به عنوان یادگاری به ما بده تا هروقت دلمان برایت تنگ شد، به آن نگاه کنیم. باید بگویم آن قدر ملال‌هایمان زیاد شده است که دوری تو دیگر ملالی نیست.
4. این روزها دیگر از تو خبری نیست. نه از آن نطق‌های آتشین، نه از آن بیانیه‌های پرشور و نه از آن تحصنات جنجالی. هر چند که با اکثر کارهایت مخالف بودم اما حداقل دلم خوش بود که هستی و خوب یا بد، کاری انجام می‌دهی.
5. نمی‌دانم تو را چگونه بخوانم. تو را چه شدست که اینچنین نزار و خمودی، چرا دیگر خود نیستی. پس آن همه کباده کشی دغدغه‌های فرهنگی، سیاسی و اجتماعی چه شد؟ همه به گوشه‌ی سازمانی و پشت میزی خزید و کنج عزلت گزید؟
6. باید می‌دانستم وقتی همه‌ی کارهایت بوی سیاسی "بازی" گرفت، وقتی نتوانستی 20 دقیقه در مورد کارت، هدفت و روش‌ات صحبت کنی، وقتی به مسائل و مشکلات با عینک منیت می‌نگریستی و از آن کباده کشی‌ها و شعارها، معبری برای رسیدن به پست و منفعتی باز کردی، نباید روی تو حساب می‌کردم.
7. تنها امیدی که داشتم تو بودی، تو که دم از امام می‌زدی، تو که هر سال جنوب می‌روی، تو دیگر نباید فریب این مطاع قلیل را می‌خوردی.
8. تا هنگامی که وام داری، چه سیاسی، چه فرهنگی، چه مالی و تبلیغاتی، همین آش است و همین کاسه. هرگاه حاضر شدی بها و هزینه‌ی خواسته‌ها و اعتقاداتت را بپردازی و پشت سر این حزب، گروه، فرد و نهاد قرار نگیری و از سر فکر و ذکر به مسائل و مشکلات رسیدی، آن‌گاه خواهی توانست که فلک را سقف بشکافی و طرحی نو در اندازی.


بعدالتحریر: یادم افتاد که دنیا این قدر تیره و تار نیست و زیبایی هایی هم دارد.مثلا پسران و دختران در تشکل برای خود همسران و شوهران شایسته پیدا می‌کنند و از طریق تشکل این سنت حسنه جاری می‌شود و هرچند نتوانستند جامعه را تغییر دهند، مشکلات را حل کنند و خود را درست کنند ، لااقل بعد از این همه روضه، امیدوارم همسر و شوهر خوبی برای یکدیگر باشند



موضوع مطلب : جنبش دانشجویی ازدواج سیاسی بازی

ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 89/5/19 :: 2:6 صبح :: توسط : سعید

بنا بر فتوای تلویزیون جمهوری اسلامی(سریال فاصله‌ها)
دیگر موجودی به نام نا‌محرم وجود خارجی ندارد و شما می‌توانید با اندکی نیت خیر با
هر کسی رابطه برقرار کنید.

لذا دخترکان و پسرکان این کهن‌دشت به منظور عمل خیر
ازدواج می‌توانند چند ماهی و یا حتی چند سالی را باهم به سینما، پارک، گردش،
مسافرت و جاهای خوب‌خوب بروند البته نباید نیت خیر را فراموش کنند.

بنا بر همین فتوا یکی از مرتجعین زمانه، نادم از
گذشته‌ی خویش و راه ضلالتی که طی کرده، مویه کنان روی به درگاه جام جم آورده و ندای
العفو سر داد.

لذا این مرتجع دیروز و روشنفکر امروز و نمی‌دونم چی
چی فردا، خواستار برقراری ارتباطی با دختری با شرایط زیر می‌باشد

1.       بی پدر و
مادر(بخوانید تربیت شده جلوی تلویزیون)

2.       پر رو(بخوانید
عاشق)

3.       کمی تا اندکی
هرزه (بخوانید خیلی عاشق)

4.       گستاخ (بخوانید
بی شرف)

بدین منظور علاقه مندان می‌توانند میل بزنند. البته
شایان ذکر است تا قسمت 15 و 16 این ارتباط دوستی بوده و اگر در قسمت‌های بعدی
تلویزیون جمهوری اسلامی فتواهای دیگری داد، این روابط تغییر خواهد کرد.

                                                         
                                                                با
تشکر




موضوع مطلب : چرت و پرت

ارسال شده در تاریخ : یکشنبه 89/5/10 :: 2:33 صبح :: توسط : سعید

همیشه در این فکر بودم که اولین مطلبم را چرا و چگونه بنویسم. به ذهنم رسید کمی بالاتر برم و به دنیای وبلاگ نویسها سرکی بکشم.

گروه اول گروهی بودند که خوشی زده زیر دلشون. از عشق مینویسن. عکس 2تا دختر پسر رو که به هم ور میرن توی وبلاگشون میزارن. خلاصه ملالی نیست جز فراق Lady

گروه دوم گروهی بودند که وبلاگشون دفتر خاطراتشونه. قدیما دفتر خاطرات یه چیز خصوصی بود اما حالا نه. مثلا صبح از خواب بیدار شدم، رفتم مغازه عباس آقا بعدش تو دانشکده با زیدم دعوا کردم و الان دیگه حوصله منت کشی ندارم. البته این گروه از این که کسی خاطراتشون رو بخونه حال میکنن و اگه نظر هم بدن تو چیزشون عروسیه.

گروه سوم کروه اپوز هستند. این گروه با همه جیز مخالفند. از نظام گرفته تا مسابقات جام جهانی، از پیراهن آبی مربی آلمان تا اون هشت پاهه. خلاصه مخالفند تا باشند.

گروه چهارم، بر و بچه های درس خون هستند. البته یه کم زیاد درس میخونند.در نتیجه براشون افت داره که مطالب وبلاگشون رو هر کسی بتونه بخونه. آخه اینا یه مقداری با سواد تشریف دارند.

گروه پنجم گروه کل کل هستند. گروهی سر کل کل با هر کسی مینویسند. و اگه یه روزی کسی نباشه که باهاشون کل کل کنه با خودشون به عنوان دشمن فرضی کل کل میکنند. مثلا با اسامی مختلف برای مطالبی که نوشتند نظر میدن، حتی بحث های چالشی مطرح میکنند.

گروه ششم، کمی مریض‌اند. البته از سلامت جسمانی کاملی برخوردارند، فقط در این زمینه و زمانه مریض‌اند. آدم هایی که برای دغدغه‌هاشون مینویسند. آدم‌هایی که برای اهدافشون زندگی میکنند، مینویسند و میمیرند. مهم نیست که چپ‌اند یا راست، بالایی هستند یا پایینی، زن‌اند یا مرد، مهم اینه که شعار نمیدن و برای اهدافشون جونشون رو گذاشتند.

بعدالتحریر:

شما هم بهتره این وسط پرتغال فروش رو پیدا کنید و به یه کم به ذهن آکبندتون فشار بیارید که نویسنده جز کدامیک از گروه‌های بالاست




موضوع مطلب : وبلاگنویس، پرتغال فروش، زید، کل کل، دخترپسر

ارسال شده در تاریخ : یکشنبه 89/4/20 :: 3:13 صبح :: توسط : سعید
<      1   2   3      
RSS Feed
بازدید امروز: 10
بازدید دیروز: 1
کل بازدیدها: 29299